English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3574 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
thimbles U لوله فلزی کوتاه
thimble U لوله فلزی کوتاه
ball bearing U چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearings U چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
transitory shelter U پناهگاه یا سنگر پیش ساخته فلزی سرپناه فلزی
the open door policy U سیاست دروازههای باز
logic U دروازه یا ترکیب دروازههای منط قی
blind gate U دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
This too wI'll pass. U این نیز بگذرد
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
logic U مدار الکترونیکی که از چندین دروازههای منط قی مثل EXOR,OR,AND تشکیل شده
panoramas U منافر مختلفی که پی در پی پشت شهرفرنگ یا دوربین ازنظر بگذرد
hard up U جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
leachate U مایعی که بوسله شستشو ازخاک یا واسطه دیگری بگذرد
hard-up U جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
panorama U منافر مختلفی که پی در پی پشت شهرفرنگ یا دوربین ازنظر بگذرد
stall out U کند کردن سرعت تخته موج تاموج بگذرد
logic U تخته مدار چاپ شده حاوی دروازههای منط قی دودویی و نه قط عات آنالوگ
birdcages U چهارچوب فلزی کانتینرها چهارچوب فلزی اطاق کنترل هواپیما
birdcage U چهارچوب فلزی کانتینرها چهارچوب فلزی اطاق کنترل هواپیما
ttl U خانواده معروف دروازههای منط قی و طرح موارد ترانزیستوری سریع که ترانزیستور دو قط بی آن مستقیماگ وصل شده اند.
gate U تعداد دروازههای منط ق متصل بهم که در یک مدار مجتمع ایجاد شده تا یک تابع پیچیده را انجام دهد
gates U تعداد دروازههای منط ق متصل بهم که در یک مدار مجتمع ایجاد شده تا یک تابع پیچیده را انجام دهد
short lunge U نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blasts U منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blast U منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
BNC connector U متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
matrixes U آرایه اتصالات بین دروازههای منط قی که تولید تعدادی تابع منط قی ممکن میکند
matrix U آرایه اتصالات بین دروازههای منط قی که تولید تعدادی تابع منط قی ممکن میکند
turnstiles U تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
turnstile U تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
plate U : روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
plates U : روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
shorthorn U جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
pantywaist U شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
short quard U سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
hole U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed U فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
metal rule U خط کش فلزی
metalloid U فلزی
bimetallic U دو فلزی
metallic U فلزی
monometallism U یک فلزی
cladding U اب فلزی
hurdle step U جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
ribbon U نوار فلزی
galvanises U اب فلزی دادن
galvanising U اب فلزی دادن
galvanize U اب فلزی دادن
galvanised U اب فلزی دادن
metals U فلزی کردن
metallic circuit U مدار فلزی
metallic conduction U رسانش فلزی
clasps U گره فلزی
metal rod میله فلزی
metallic currency U پول فلزی
ribbons U نوار فلزی
galvanizes U اب فلزی دادن
metal جسم فلزی
metal coat U روکش فلزی
metal U فلزی کردن
metals U جسم فلزی
metal industries U صنایع فلزی
metal lamp U لامپ فلزی
metal lath U شبکه فلزی
metal spraying تزریق فلزی
metal ware آلات فلزی
metal ornament پولک فلزی
metallic bond U پیوند فلزی
metal ware ضرف فلزی
wire mesh U شبکه فلزی
buckle U تسمه فلزی
nonmetallic U غیر فلزی
pannikin U فنجان فلزی
truss bridge U پل اسکلت فلزی
sheet piling U سپر فلزی
shim U لایی فلزی
tip staff U عصای سر فلزی
titanium U عنصر فلزی
thimble eye U چشمی فلزی
strategic concentration by rail U نشرمسکوکات فلزی
armature U میله فلزی
clasping U گره فلزی
clasped U گره فلزی
non metallic U غیر فلزی
minted money U پول فلزی
metallizo U فلزی کردن
metallic electrode U الکترود فلزی
metallic luster U جلای فلزی
buckled U تسمه فلزی
buckles U تسمه فلزی
strap U تسمه فلزی
metallic packing U لایی فلزی
metallic packing U پوشش فلزی
straps U تسمه فلزی
try square U گونیای فلزی
protective plating U حفاظ فلزی
metallic paints U رنگهای فلزی
metallic soap U صابون فلزی
clasp U گره فلزی
all metal type tube U لامپ فلزی
ladder scaffold U داربست فلزی
metal type tube U لامپ فلزی
aneroid barometer U جوسنج فلزی
hollow ware U ادوات فلزی
lockers U کابینت فلزی
aneroid U جوسنج فلزی
stave U نوار فلزی
metallic filament U افروزه فلزی
thimble U چشمی فلزی
hard ware U فروف فلزی
thimbles U چشمی فلزی
gratling U نرده فلزی
flitter U پولک فلزی
elephant shelter U پناهگاه فلزی
lapping head U سمبه فلزی
cladding U روکش فلزی
sheet U ورق فلزی
carcase U اسکلت فلزی
brummagem U مسکوک فلزی
metallic arc U قوس فلزی
scaffold U داربست فلزی
cleat U تسمه فلزی
cabled U طناب فلزی
bimetallic wire U سیم دو فلزی
cable U طناب فلزی
marlinspike U پاروی فلزی
bimetalism U سیستم دو فلزی
scaffolds U داربست فلزی
locker U کابینت فلزی
sheets U ورق فلزی
ferrule U بست فلزی زدن
ferrules U بست فلزی زدن
intermetallic compounds U ترکیبات بین فلزی
incandescent metallic oxid cathode U کاتد اکسید فلزی
reverse side of metal work U پشت کار فلزی
oarlock U جایگاه فلزی پارو
organometallic compound U ترکیب الی فلزی
spacer disk U استوانه توپر فلزی
perforated metal basket U سبد فلزی مشبک
template U قالب چوبی یا فلزی
heavy plate U ورق فلزی سنگین
tungsten U فلزی از جنس کروم
building steel lathing U اسکلت فلزی ساختمان
chock U چشمی فلزی روی پل
accessory shoe صفحه فلزی ضمائم
templates U قالب چوبی یا فلزی
bimetallism U نظام پولی دو فلزی
bimetallic standard U پایه پولی دو فلزی
bemetallic thermometer U گرماسنج زوج فلزی
dag U نوک فلزی بندکفش
washer U انواع واشر فلزی
washers U انواع واشر فلزی
tin hat U کلاه خود فلزی
symmetallism U سیستم دو فلزی مختلط
aglet U نوک فلزی بندکفش
electrical metallic tubing U لوله برقی فلزی
surface plate U تراز فلزی یا اهنی
strategic concentration by rail U سیستم پولی فلزی
hardwareman U فروشنده افزارواسباب فلزی
bushing U استر برنجی یا فلزی
plates U صفحه فلزی ورقه
metal slitting saw U اره قدکن فلزی
structure U ساختمان اسکلت فلزی
structures U ساختمان اسکلت فلزی
structuring U ساختمان اسکلت فلزی
metal stamping قالب گیری فلزی
metalic arch welding U جوش قوسی فلزی
galvanizes U ابکاری فلزی کردن
luggage net U باربند فلزی مشبک
metal sheathing U روکش کاری فلزی
galvanize U ابکاری فلزی کردن
metal sheathing U پوشش کاری فلزی
wires U هادی فلزی نازک
wire U هادی فلزی نازک
plate U صفحه فلزی ورقه
mesh reinforcement U ارماتور مشبک فلزی
reinforced grillage U ارماتور مشبک فلزی
metal cone tube U لامپ مخروطی فلزی
metal cutting saw اره فلزی [ابزار]
metal filament [رشته مارپیچ فلزی]
metal foil ورق نازک فلزی
Crittal windows U [پنجره لولادار فلزی]
metal gauze U بافت توری فلزی
metal planting U روکش کاری فلزی
thimble U حلقه فلزی شیاردار
billies U نوعی کتری فلزی
galvanised U ابکاری فلزی کردن
thimbles U حلقه فلزی شیاردار
galvanises U ابکاری فلزی کردن
cabled U مفتول فلزی بافته
cable U مفتول فلزی بافته
invar struts U قطعات فلزی ضد انبساط
galvanising U ابکاری فلزی کردن
billy U نوعی کتری فلزی
metallography U مطالعه الیاژهای فلزی
chromium U فلزی سخت وخاکستری رنگ
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com